کیفر
در اینجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب٬چندین حجره ٬در هر (حجره چندین مرد در زنجیر......
از این زنجیریان ٬یک تن ٬زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ئی کشته ست.
از این مردان ٬یکی ٬در ظهر تابستان سوزان نان فرزندان خود
را بر سر برزن به خون نان فروش سخت دندان گرد آغشته است.
از اینان چند کس در خلوت یک روز باران ریز ٬بر راه رباخواری (نشسته اند
کسانی در سکوت کوچه از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اند
کسانی نیم شب در گورهای تازه دندان طلای مردگان را می شکستند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام
من اما راه بر مرد رباخواری نبسته ام
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام.
در اینجا چار زندان است .
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره ٬
(در هر حجره چندین مرد در زنجیر ....
در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی که رویایشان هر شب زنی در
(وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد.
من اما در زنان چیزی نمی یابم ٬گر آن همزاد را روزی نیابم
(ناگهان ٬خاموش٬....
من اما در دل کهسار رویاهای خود٬جز انعکاس سرد آهنگ صبور
(این علفهای بیابانی که می رویند و می پوسند
(و می خشکند و می ریزند٬با چیزی ندارم گوش.
مرا گر خود نبود این بند ٬شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان٬
می گذشتم از تراز خاک سرد پست.....
احمد شاملو