دل پر

تندتر می جوم آدامسم را در گریز از ناگزیری انقراض اندیشه!

می اندیشم که دیگر هیچگاه به هیچ نیندیشم.

نه  به اندیشه و نه به گاه ....هیچگاه.

صلاح وسعادت من است که نیندیشم به هیچ.

آری !نیندیشم به لبخند کودک چهارماهه ی خواهرم

ونه به شغالی که امروز زیر تریلی رفت!

شک نمی کند باران لحظه ایی به باریدن!

کلافه نمی شود کلاغ از این همه پرنده که می پرند!

شک نمی کند مورچه٬به بار و نه به راه خویش

و مار عیال وار ٬سینه خیز می رود خس وخار را بی هیچ گلایه ای!

هر درختی به گونه ای سبز است٬بی که تحقیر کند دیگری را!

لرزش گنجشک نوبال بر شاخه ی خیس از شکایت نیست!

الاغ بر اندام اسب حسادت نمی کند

وماهی یادش هست که ماهی باشد چه در تنگ و چه در دریا....

از لنده به لندن٬

از سیلویاپلات به هات پلات ٬

از زمین به آسمان ٬از چرا به چون....

تندتر ؟آری !تندتر می جوم آذامسم را تا به هیچ نیندیشم!

بی خیال در پیاده رو ها و نمایشگاه ها و استادیوم ها!

چناری که راه می رود !

روح نعنا در هاشور حوالی ذایقه ی هرکسی را که من منظرم!

نمی اندیشم به روح وذایقه!

دیگر به هیچ نمی اندیشم!

صلاح وسعادت من است که نیندیشم به هیچ

کسی زنگ می زند

در آشپزخانه صدای خش خش می آید

نه می اندیشم به خش خش و نه به زنگ

افسانه سرایی نمی کنم

لابد کسی ست و با من کاری دارد

نه می اندیشم به ترس ٬ونه به آفریقای بی پیغمبر

به ایدز

به مرگ ومیر کودکان

به اروپای زن وعطر

به آمریکای چاق! که کشیش هایش در ایام کریسمس٬به همدیگر دستگاه های تن آرا هدیه می دهند

آمریکای هاروارد

آمریکای هارلم

به حق وبه مشت هایی که فرو می روند در دیوار

به حقوق پیرمرد هشتاد ساله ای

که چک سفید می دهد و دختر چهارده ساله ای به بستر می خواهد

به وتو!

اهمیت نمیدهم که این کله ی منفجر شده سر همینگوی است واین کله ی خاکستر گیسهای سیلویای نابغه!

مدالی که تنها بر سینه ی مرگ٬درخشش اش زیباست!

به آسیا!

قاره ی فیلهای کهن و گرسنگی های کهن ادیان بیشمار کهن!

به استرالیا!

ادامه دارد.... 

عشق چیست؟

دختری کنجکاو میپرسید:  ایها الناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه

  مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

  پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است

  رهروی گفت: کوچه ای بن بست

  سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

  در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ 

  دلبری گفت: شوخی لوسی است

  تاجری گفت: عشق کیلو چند؟

  مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند

  شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه

  عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه

  شیخ گفتا: گناه بی بخشش

 

  واعظی گفت: واژه بی معناست

  زاهدی گفت: طوق شیطان است

  محتسب گفت: منکر عظماست

  قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت

  جاهلی گفت: عشق را عشق است

  پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

  رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

  دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست

  چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
  طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!!!!


آسمان شب 3

منظومه شمسی

اشیاء مختلفی که خورشید را دور می زنند٬با هم منظومه شمسی را تشکیل می دهند . زمین معرف اشیاء سیاره ای است. سیارات اجرام بزرگی هستند که خورشید را دور می زنند. آنها با جلوه گری در نور خورشید منعکس شده و دیده می شوند. غالب آنها هر تابشی را به سختی منتشر می کنند.به ترتیب فاصله از خورشید٬سیارات عبارتند از :عطارد٬ناهید٬زمین ٬مریخ٬مشتری٬زحل٬اورانوس٬نبتون٬وپلوتو٬همه سیارات خورشید را در یک جهت دور می زنند٬این جهت موسوم به سمت است. اجرامی که در جهت مخالف حرکت می کنند ٬دارای مدارهای قهقرایی هستند.سیارات گوناگون توسط گستره عریضی از اندازه دمای سطحی ٬شیمی٬قدرت٬میدان مغناطیسی وبه همین ترتیب.... توصیف می شوند. یکی از اهداف اختر فیزیک ٬فهم این اختلافات ٬شاید بر حسب تاریخ منظومه شمسی است.

علاوه بر نه سیاره که از آنها نام بردیم٬تعداد بیشتری سیارات کوچک که خورشید را دور می زنند٬وجود دارند. گاهی اوقات آنها سیاره وار و یا سیارک خوانده می شوند. اکثر آنها در طول مداری بین مریخ و مشتری که موسوم به کمربند سیارکی اند٬خورشید را دور می زنند. بزرگترین سیارک موسوم به سرس است٬که شعاعش ۳۵۰کیلومتر وجرمش حدود یک ده هزارم جرم زمین است.اکثر سیارکهای شناخته شده دارای اقطاری از مرتبه یک کیلومتر هستند.این اجرام در حدود هزاران عددند ومی بایست تعداد بیشتر از اینها وجود داشته باشند.که به علت کوچکی جرمشان جرمشان قابل مشاهده نیستند. در میان اینها ممکن است اجرامی وجود داشته باشند که قطرشان در حدود چند متر  ویا حتی کمتر باشد .گاهی اوقات این اجرام به زمین می رسند و سفر خودشان را تا جو ادامه می دهند . یک چنین شیئی که حقیقتا با زمین برخورد می کند موسوم به شهاب سنگ است. شهاب سنگها با توجه زیادی مطالعه می شوند ٬زیرا آنها ابزار مستقیم ٬درک تاریخ فیزیکی وشیمیایی حداقل یک طبقه کوچک از اجرام برون زمینی منظومه شمسی اند.

حتی از شهاب سنگها هم کوچکتر ٬ذرات غباری هستند که آنها هم  در طول مدارهای مشابه با مدار سارت ٬خورشید را دور می زنند. گاهی اوقات یک ذره غبار٬ممکن است داخل جو شده وتابنده شود وبه عنوان یک شهاب مشاهده شود که از نظر تاریخی موسوم به شهاب فروزنده است.

پایان

قرن چهارم

برادری کنید وبگویید به چه گناهی مرا از قرن آرام چهارم هجری به قرن پراز تنش بیست ویکم میلادی  تبعید کرده اید؟به چه گناهی؟آیا کسی سلامی گفته است که محکوم سکوت جوابش باشم؟آه ضرورت های باشکوه انسانی  زمان طولانی تر از آن چیزی است که ساعت به ما نشان می دهد/اکنون که نه در دنیای واقعیت ونه در تخیلات خود هستم ،کجایم؟این تاق تاق استخوان های یخ زده است،که خورشید را به مرور از دست داده کسی قادر به بالا نگریستن نیست ،وگرنه سرگردانی این همه سیاره های سرخ بزرگ ،باید معنایی داشته باشد..........خورشید در حلقه ی منظومه ی جدیدش چرخش آغاز کرده است وما با چشمان معصوم کودکانه مان ،سیب زمینی های خام می خوریم و به هم لبخند میزنیم وهمراه سیاره ی سرخ سرگردانمان ،از شرم آن همه گناه ،آمین پیوستن به مدار منظومه ی تازه ای را ،ازلبها ودلها دریغ می کنیم ...   به آنچه می شنوید شک نکنید این تاق تاق استخوان های یخ زده ی ماست...آن قدر از خورشید دور شده ایم که بین رویت این دورترین سوسو واقعیت وخیالمان تفکیک ناپذیر اند ..کدام یک از اجدادم از داخل وجودم صحبت می کنند؟من نمی توانم هم زمان در سر وبدنم زندگی کنم،پس به این دلیل نمی توانم یک فرد باشم ...من می توانم در آن واحد هم زمان،همه ی چیزهای زندگی را لمس کنم چرا باید به صداهایی که بی فایده می نمایند گوش فرا داد؟خیابان قلب مارا سایه گرفته است ...ای انسان گوش بده...در تو آب وآتش خاکستر وجود دارد...استخوان ها وخاکستر...تاق تاق  چگونه چشم بر هم بنهد اسب های خسته ای که اسطبلشان را روی گسل ساخته اند؟چه گونه می شود خوابید ؟چگونه بخوابم ؟چیزهای بزرگ تمام می شوند کوچک ها هستند که باقی می مانند...اجتماعات باید متحد و برادر باشند ،نه این طور تکه تکه  کافی ست به طبیعت نگاه کنیم ،تا بفهمیم که زندگی چیز ساده ایست وباید برگردیم به نقطه شروع نقطه ای که شما از همان جا،راه را غلط انتخاب کردید باید برگردیم به اصول بنیای زندگی  بدون کثیف کردن آب...واما تو ای مادر  ای مادر،  هوا ،همان چیزیست که به دور سرت می چرخد وهنگامی که تو می خندی ،صاف تر می شود

بی تو.....

 
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
 
در نهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید عطر صد خاطره پیچید:یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم ودر آن خلوت دلخواسته گشتیم.
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف وشب آرام 
بخت خندان وزمان رام.خوشه ی ماه فروریخته در آب
شاخه ها دست براورده به مهتاب.
شب وصحرا گل وسنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ.
یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی،چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتم:حذر از عشق؟ ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر
لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم.
باز گفتم که:تو صیادی ومن آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وگشتم
حذر از عشق،ندانم.سفر از پیش تو هرگز نتوانم
اشکی ار شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد وبگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم.
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم ،نرمیدم....
رفت در ظلمت غم آن شب وشبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم ...! نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو،اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.....
 

 

انالله وانا الیه راجعون

همه از خداییم وبه سوی خدا بازمی گردیم

احتراما با نهایت تاثر و تاسف به کلیه گوشیهای سونی اریکسون  می رسانم که گوشیه اینجانب صبح روز دوشنبه مورخ ۱۱/۸/۸۸سکته ناقص کرده ودر حوالی ساعت ۸پس از یک عمر تلاش خالصانه وخوب دار فانی را وداع گفته و به جمع گوشیهای سوخته پیوستند .اینجانب تمامی تلاش خود را جهت بهبود وضعیت تازه در گذشته انجام دادم ولی نتیجه ای حاصل نشد ولی علت مرگ در دست بررسی است واز هیچ تلاشی فروگذاری نخواهم کرد ودر اولین فرصت نتیجه را به اطلاع عموم دوستان و آشنایان می رسانم.

حال تا زمانی که یک پول درست حسابی به حساب اینجانب ریخته شود اینجانب بدون گوشی به سر می برم از برادر گرام هم خواهشمندم خبر را در اولین فرصت به اطلاع خانواده برسانند

آقا من بدون گوشی توی این شهر غریب چیکار کنم

از دوستان عزیز خواهش می کنم یه آماری درباره وضعیت فعلی گوشی های سونی اریکسون در بازار در اختیارم بگذارند. به نظرتون چه گوشی بخرمبه نفعمه؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی زیاد غصه نخورین گوشیه بیچاره سن وسالش زیاد بود

به هر حال من بازهم این ضایعه ی تاسف بار را به کلیه گوشیهای هم نوع وصد البته سیمکارت عزیزم تسلیت می گم انشاء الله غم آخرتون باشه

 

به سراغ من اگر می آیید....

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگهای هوا٬پر قاصدهایی ست.

که خبر می آرند٬از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک.

روی شن ها هم ٬نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان٬چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود٬

زنگ باران به صدا می آید.

آدم این جا تنهاست

و در این تنهایی ٬سایه ی نارونی تا ابدیت جاری ست.

به سراغ من اگر می آیید

نرم وآهسته بیایید٬مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.

سهراب سپهری

آسمان شب2

اصطلاحات اختر شناسی

هنگامی که ما در صفحه ی عکاسی آسمان ٬یک موجود نوجومی را کشف می کنیم ٬وبه عنوان یک موجود جدید اشاره می کنیم٬ممکن است آن یک سیاره ٬ستاره ٬یک کهکشان و یا محیط میان ستاره ای باشد.یک اخترشناس توصیف درست از تمام اشیاء ماورای جو زمین فراهم می کند.

از زمانی به زمان دیگر ٬درخشندگی یک شیء ممکن است تغیر کند٬رنگ آن ممکن است عوض شود ٬وهزاران اتفاق دیگر.اختر فیزیک تلاش دارد تا رشته حوادثی را که تحول اشیاء نجومی را در بر میگیرد مشخص کند.

انواع زیادی از اشیاء نجومی جمعیت جهان را تشکیل می دهند.در این میان خورشید ٬ماه وزمین برای ما از اهمیت خاصی برخوردارند.اشیایی که ما آشکار می کنیم به دو دسته تقسیم می شوند.بعضی از آنها به اندازه ایی کم نورند که اگر به خورشید نزدیک نبودند ٬ما قادر به رویت آنها نبودیم٬بقیه روشنترند اما دورتر . اشیاء گروه اول به همراه خورشید منظومه ی خود را تشکیل می دهند. این همسایگان مهربان یک مجموعه ی گرانشی را تشکیل می دهند که پیرامون مرکز جرم می گردند٬در میان منظومه شمسی خورشید از جهات مختلف مورد توجه است. اختر شناسانی که در خصوص تحول ستارگان تفحص می کنند٬بیش از اشخاص دیگر قدر این نگین زیبا را می دانند.شاید در آینده خورشید رازهای نهفته یستارگان را فاش سازد.سوالاتی نظیر اینکه ستارگان انرژی خود را چگونه کسب می کنند و چه فرایندهای هسته ای در مرکز ستارگان اتفاق می افتد؟وچه بسا به جواب سوالات مهمی نزدیک شویم:تاریخ منظومه شمسی و منشاء حیات.

خورشید

خورشید یک ستاره است ٬ستارگان اجرامی هستند تابنده که تابندگی آنها در بخش مرئی طیف ٬معمولا بین ۴-۱۰تا ۱۰۴

برابر انرژی خروجی خورشید وجرمشان بین۱۰۳۲تا۱۰۳۵گرم است.دمای سطحی ستارگان تقریبا بین ۱۰۰۰تا۵۰۰۰کلوین است .

خورشید به عنوان یک ستاره دارای خصوصیات زیر است:

سه لایه ی اصلی سازنده جو خورشید عبارت اند از :شید سپهر٬لایه ی سطحی که نور خورشید از آن تابش می شود

فام سپهر٬لایه ای به ضخامت ده تا ۱۵هزار کیلومتر .این لایه شید سپهر سرد را از تاج داغ خورشید جدا می کند.

تاج خورشیدی ٬که از ۱.۰۳ برابر شعاع خورشید تا حدود۲۰۰۰۰کیلومتر بالای شید سپهر وحداقل چندین برابر شعاع خورشید ادامه دارد. مرز خارجی تر هنوز تعریف نشده است.تاج خورشیدی یک ساختار ساکن ندارد به طوری که حدود خارجی آن تا محیط میان ستاره ای ممتد است.

لکه های خورشیدی ٬نواحی سرد در سطح خورشید می باشند که همراه با چرخش خورشید حرکت می کنند.

حوادث مختلفی در خورشید می توانند رخ دهند. هر کدام نام مخصوص به خود را دارند یکی از جالبترین آنها ٬زبانه است که انفجار مختصری نزدیک یک لکه است.همراه با زبانه مرئی ٬انتشار ذرات پرتو کیهانی ٬پرتو٬ تابش فرابنفش وامواج رادیویی را می توان ملاحظه کرد....ادامه دارد

آسمان شب

سلام

حالا کمی می خوام براتون از تحقیقات خودم در مورد نجوم وستاره شناسی بنویسم که علاقه مندان بخونند وانشاء الله که استفاده کنند.

بی تردید دانش نجوم وستاره شناسی از قدیمی ترین و ملموس ترین علوم بشری می باشند .دیر زمانی بشر سرنوشت خود را به اجرام آسمانی نسبت می داد. این مطلب نشان دهنده نگاه حاکمانه به آسمان است. پیشرفت علم وگسترش تفکر منطقی سبب شد تا بشر آسمان و فضا را نیز بخشی از جهان هستی بداند که در پی کشف آن است. وسعت نامتناهی و ناملموس بودن و دور از دست رس بودن آسمان باعث شده است که علی رغمپیشرفت های وسیع در زمینه ی نجوم و اخترشناسی هنوزهم دانش بشردر خصوص این بخش اسرار آمیز خلقت ،ناچیز واندک باشد . با این وجود فضا واجرام داخل آن بهترین آزمایشگاه علم فیزیک به شمار می روند.

دانشجویان ودانش آموزان ومحققانی که آشنایی مختصر با فیزیک داشته باشند،می دانند نظریه نسبیت عام پس از تولد در سال ۱۹۱۵تا حدود دهه ی ۶۰در حد یک نظریه بر روی یک کاغذ باقی مانده بود اما از این زمان به بعد باپیشرفت بشر وافزایش توان تسخیر فضا ،بشر قادر شد حداقل بخشی از این نظریه عظیم را به بوته آزمایش بگذارد.هر فرد منصف و با تدبیر تایید خواهد کرد که نظریه ی نسبیت ونظریه ی فیزیک کوانتوم ،شاهکار وعصاره  پیشرفت علم بشری تا کنون می باشد و با ترکیب کردن این دو نظریه عظیم می توان ابزار مورد نیاز برای علم کیهان شناسی را کسب کرد.این نکته بر غنا وناب بودن علم اختر فیزیک وشاخه های وابسته به آن تاکید می کند. با این وجود ،آشنایی عموم افراد جامعه با علم نجوم بوی خرافه وبدوی میدهد. برای آشنایی عموم افراد جامعه با اختر فیزیک بایستی گامهایی فراتر از عقاید جامعه برداشت. ..... ادامه این مطلب را در پست بعدی بخونید

دل خوش

جا مانده است چیزی جایی

که هیچ گاه دیگر هیچ چیز،جایش را پر نخواهد کرد....نه موهای سیاه و نه دندان های سفید!

سلام دوستان

خوب هستید ؟امیدوارم آخرهفته ایی شاد ومفرح وپر از نشاط رو در کنار خانوادتون سپری کرده باشید و برای آغاز یک هفته عالی وتوپ!آماده باشید بچه های مدرسه ایی ودبیرستانی تکالیفشون رو انجام داده باشن و درساشونو خونده باشن!بچه های دانشگاهی هم حسابی خرخونی کرده باشین مممممممممممممممممممممممممثل  من!!!! وتفریح هم که جای خود داره

حالا بی خیال این چیزا !امروز روز آمار وبرنامه ریزی بود بهم تبریک بگید!نمیدونید دانشگاه چه جشنی برامون ترتیب داده!!!!!!!! آدم از تعجب شاخ در میاره!!!! تا بعد بای بای

افسوس

به حقیقت نزدیکتراست انسان

زیر نورنقره گون ماه تابستان!

سلام ما....

مشوش ،آیا ؟ مگر !چرا؟ بدرود ما ....

آغشته ی ،هرگز! ولی! شاید!

گفتم :ولی ای داد!

گفتی:ولی افسوس!

راز معمای جاودانگی نگفتن بود....

وفادارترین جمع ما از این میان

ماه بود که دید

و

هیچ نگفت...

درددل

کنار دیوار ، بی هیچ دیواری!

روبروی پنجره یی ، بی هیچ پنجره ای !

برف وهم می بارد...

لبخند می زنم،

بی هیچ خاطره یی

قار، قار،قار ...آواز می خوانم

بی هیچ نارونی!

سردم می شود بی هیچ زمستانی !

کج ایستاده به زمین با حسرت شاخه،بی هیچ کلاغی!

سر می خورم وپتوی کهنه ی عبث را تا خرخره بالا می کشم !

ناقص می ماند در جذبه ٬بی هیچ جذبه یی!

درد دل ذهنم٬بی هیچ دلی ....

عیوبم را به همسایگان خود نسبت می دهم ٬

بی هیچ هم سایه ای

شعر خویش را می سراید

در تلخی دنیا.....

 

رفاقت2

راستی آن بود که نارتسیس خوب می دانست که بر رفیقش چه می گذرد . نه چشمانش بر زیبایی شکوفای او بسته بود و نه نیروی طبیعت نشان زندگی و غنای پر بارش بر او پوشیده بود. به هیچ روی معلمی نبود گه بخواهد روحی شعله ور و جوان را با صرف ونحو یونانی سیراب کند و عشقی پاک را با منطق پاسخ گوید. به عکس این نوجوان زرینه مو را زیاد دوست می داشت واین دلبستگی را برای خود خطری می شمرد. زیرا عاشقی برای او حالتی طبیعی نبود.معجزه بود. عشق ورزی برای او مجاز نبود او اجازه نداشت روا بدارد که این عشق ولو به لحظه ای رنگ شهوت اختیار کند  زیرا اگر گلدموند رویا پرداز بود و گمان می کرد که به زندگی رهبانی و ریاضت وجهدی مدام در راه روحانیت خوانده شده است نارتسیس به راستی به اختیار این راه ملزم بود . برای او عشق تنها به یک شکل وبه عالیترین کیفیت جایز بود. اما نارتسیس به مقدر بودن زندگی رهبانی برای گلدموند اعتقادی نداشت او روشن تر از هر کسی می توانست ضمیر انسان ها را بخواند وجایی که گلدموند در میان بود اعجاز عشق بر روشنی وصفای این بصیرت افزوده بود. در سیرت گلدموند باریک می شد وآن را به رغم تضادش با خود به روشنترین وجه درک می کرد . زیرا در آن جزئی ونیمه ی گمشده ی خود را باز می شناخت. اوضمیر گلدموند را در پوسته ایی سخت از اوهام وخطاهای تربیت و شنیده هایش از پدر همچون در زرهی محصور می دید و از دیرباز تمامی راز این زندگی را نوپا را که پیچیده هم نبود به حدس گشوده بود.تکلیف خود را روشن می دید وآن این بود که این راز را بر صاحبش بگشاید و او را از این پوسته ی سخت برهاند و طبیعت راستینش را به او باز ببخشد واین کاری بس دشوار بود وبزرگترین دشواریش آن بود که بیم آن می رفت که دوستش را در این راه از خود دور کند.

به کندی بسیار به هدف خود نزدیک می شد. ماهها گذشت وتماسی جدی وگفت وگویی ژرف میان آن دو میسر نشد . هر قدر که با وجود دلبستگی بسیار هم دور بودند پلی که آنها را به هم می پیوست پر تنش تر می بود. یکی بینا و دیگری نابینا در کنار هم راه می سپردند .و بی خبری نابینایی اش فقط برای خودش تسلایی بود.

نارتسیس نخستین شکاف رادر دیواری که دوستش را از او پوشیده می داشت به این سان گشود که در صدد پژوهش پیشامدی بر آمد که اول بار نوجوان منقلب را در لحظه درماندگی به سوی او کشانده بود.این پژوهش آسان تر از آن بود که خود گمان کرده بود . گلدموند از دیرباز احساس نیاز می کرد به این که به ماجرای آن شب اعتراف کند .اما جز پیر هیچ کس نبود که در او اعتماد کافی را برانگیزد و پیر کشیش اعتراف پذیر او نبود وچون نارتسیس در لحظه ای که به نظرش مساعد می نمود نخستین رویدادی را که آغاز پیوندشان بود به یاد دوستش آورد و به نرمی بر رازش انگشت نهاد. ....

سخن مرواریدی

همانا خدای سبحان یاد خود را روشنی دلها قرار داد تا گوش پس از شنوایی بشنود وچشم پس از کم نوری بنگرد وانسان پس از دشمنی رام گردد خداوند که نعمت های او گران قدر است در دوره های مختلف روزگار بندگانی داشت که با آنان در فکرشان زمزمه می کرد و به وسیله عقلهاشان با آنها سخن می گفت.نهج البلاغه ۲۲۲

فرشتگان درباره پروردگار خویش جهت وسوسه های شیطانی اختلاف نکرده و برخوردهای بد باهم نداشته وراه جدایی نگیرند. کینه ها و حسادت ها در دلشان راه نداشته وعوامل شک وتردید وخواهش های نفسانی آنها را از هم جدا نساخته و افکار گوناگون آنها را به تفرقه نکشانده است.

شیطان پست فطرت های مغرور را برای گمراه کردن مردم مرکب های رام قرار داد واز آنها لشکری برای هجوم به مردم ساخت و برای دزدیدن عقلها وداخل شدن در چشم ها وگوشهای شما آنان را سخنگوی خود برگزید.

هر نفسی مرگ را می چشد و شما را با بد و خوب عالم آزمایش می کنیم و به سوی ما باز می گردید.

۳۵ انبیا

آستانه

مرگ، چون آشنایی

که به بوی هزار عطر زندگی آغشته است ،

از دیوار سفید بیرون می آید

چشم در چشم کودک می ایستد...

سیب سرخ از دست کودک به زمین می افتد!

آری !برای حمل بار اضافه

باید به وجودمان واگن اضافه نصب کنیم!

واگنی از پس واگن وقطاری خواهیم ساخت !

به درازای انتهای بی انتهای ریل !

زنی خالی از عشق ،

برای تسکین درد استخوان پاهایش،

به گریه پناه می برد

وگربه برای گذشتن از آستانه درنگ می کند!

 

تنها

وقتی دیگر نبود من به بودنش نیاز مند شدم  

                                        وقتی که دیگر رفت به انتظار آمدنش نشستم

وقتی دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم

وقتی که دیگر تمام شد من آغاز شدم

وچه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن.....

سلام دوستان عزیز عصر دوشنبه تون بخیر و خوشی امیدوارم ایام به کامتون باشه

ادامه هم پالگی و رفاقت را تو همون پستها نوشتم می توننین بخونین ولذت ببرید والبته مارو هم دعا کنید من تا یکشنبه  هفته آینده آپ نمیشم آخه دارم میرم خونمون

هم پالگی ها

بیهوده کیفهاشان را نکاوید

که در آن چیزی درخور نمی یابیید!کتاب کهنه یی به امانت و چند سکه ودو اسکناس مچاله

ته لاکی بی رنگ وچند دسمال سفید ...سه بار در هفته مسواک می زنند وچهار تا پنج بارگریه می کنند!به ندرت بلند بلند می خندند مسافران تورهای یک روزه !چنین به نظر می رسد که در بکارند عبورشان نیمکت ها کش می آیند !نیمکت ها کش می آیند !نیمکت های آتشین ...به طراحی تمبر های نامه اهمیت می دهند !حوصله را باید که نیاکان آنان کشف کرده باشد .همیشه از طرحی بزرگ حرف می زنند که هیچ وقت به عمل نمی رسد!

اگر دولت ها بگویند :اول مرغ به وجود آمده بعد تخم مرغ تظاهرات می کنند!مجمع والجزایر بیم ها و اظطراب هایند !تنها آنان می دانند کرت پیاز کی سیراب می شود.

داوطلبان شست وشوی گربه های چرک !زمزمه خوانان آبی ها .کوهستان ها!پنداری چترهاشان را برای باران به خصوصی خریده اند .

به خودکشی همان قدر فکر می کنند که به مادرانشان

بالش های خیس اشک باشکوه ترین عشق هاست ! انگار کن سالهاست باتو قهرند در اولین دیدار! تشخیص دوری ونزدیکیشان محال است !چشم بسته می شود آنها را از سرفه هاشان شناخت

فرجامشان در فرض قصه قتلی فجیع خواهد شد در سلام بیش از حد سرشان را تکان می دهند

بخار می کند پلیور رنگورو رفته شان در باران و در همه باران ها می شود به آسانی به سرشان کلاه گذاشت....

ادامه دارد

 کلاه شوخی یا کلاه خیانت ! فرقی نمی کند  برای ترسیدن همیشه دلیلی دارند وکم پیش می آید که چیزی را جا نگذارند

در خفا ناشیانه سیگار می کشند!عدالت را می شناسند اما عادل را نه ! ظلم را می شناسند ولی ظالم را نه !صد تکه می شود سنگ فسفری دلشان زیر نم نم نرم ریزبارش باران روان شناسی

روحشان با همه احساس برادر پنداری دارد زنانشان همه ی مردان را عشق می انگارند ومردانشان نیز همه ی زنان را ....

زنانی هستند عجیب که به شیشه می گویند شوشه . دفتر یادداشتشان دیدنی است پر از شعرها و جمله های کج ومعوج ونقاشی شتر وقلب برگ و گل خشک!

شکر عشق را می گویند واگر ببینندش برایش براستی می میرند. چون لبو سزخ می شوند با روپوش نو!!کت یا مانتو فرقی نمی کند !هنوز گذرنامه نگرفته اند وقطعا نمی دانند اداره گذرنامه کجاست!

اگر به عکس های سیاه وسفید کودکیشان نگاه کنی

خدا را به وضوح در چشمانشان خواهی دید !ته جیب هاشان محل رسوبات اصالت است !معتقد به تدوین تعاریف خدا نیستند

کشمش تمه ی بوده و ریزه های کشک زیرا می دانند تعاریف ها کوچکند ! دخترانشان مشکل دماغ و پسرانشان مشکل بزرگی گوش دارند !بر تشابهات چشم می بندند تا شقیقه شان دو شقه نشود آنان پرندگان تنها را همزاد خود می انگارند...

چشم به راه

چشم به راهت می نشینم... شایداز عابری که روزی از کوچه پس کوچه های قلبت عبور کرده یادی کنی

شاید از کبوتری که روزی از لبه پنجره نگاهت دانه ای برچیده سراغی بگیری

هنوز سردرگم روزهای بی توام